نبودنت آزار می دهدمرا..

حتی در مجازی ترین دنیای امروزی..

“من”دلبسته ام به اسمی که میدانم می فهمدمرا

من دلخوش کرده ام به دیدن نام تو

با نبودنت” این دلخوشی کودکانه را از من نگیر”

2520
 
 
 

دلتنگی هایت را در آغوش بگیر و بخواب …

هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد …

این جمع پر از تنهاییست

 


 

من فقط دلتنگم ....

 

امشب می خواهم دلتنگی هایم را با دستان نجیب تو وجب کنم

من دلتنگ ذره ذره وجودت هستم

و این دلتنگی مرا ذره ذره آب می کند...

دلم برای خودت ، دستانت ، چشمانت تنگ است

گاهی هم دلم برای چهارخانه صورتی روسریت تنگ می شود

چه کسی می داند

کودک تنهاییم آرام و قرار ندارد

و برای تو دلتنگ می شود...

آرام جان

من به طرز صدا کردن تو عادت دارم

پس مرا بنام کوچک بخوان...

 

آغوش ِ تـــــــو ،

                          انتهايِ تمامِ آرزوهايِ من است!

 

 

خدا جونم

همه عاشق و معشوق ها رو بهم برسون ...

فاصله ها رو بردار ...

نزار عشقی افسانه بشه و داغ عشقی روی قلبی بمونه 

عشق یعنی:

وجودم

تو را فریاد می زند و

دلم

هُرم نفسهایت را...! 

 

 

وقتی که دیگر نبود،
من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت،
من در انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد،
من او را دوست داشتم.

وقتی که او تمام کرد،
من شروع کردم.

وقتی او تمام شد،
من آغاز شدم.

" و چه سخت است تنها متولد شدن،
مثل تنها زندگی کردن،
مثل تنها مردن! "

                    

 

 

چرا حس مي كنم هستي كنارم

چرا اين رفتنو باور ندارم

چرا گم مي كنم روزو و شبامو

چرا حس ميكنم داري هوامو

چرا هستي ميون خوابو رويا

چرا پر ميشي تو حرم نفسهام

دارم نفس نفس نبودنت رو كم ميارم

ميخواي بري تورو به اين ترانه ميسپارم

ولي نرو نرو بمون

نرو كه جز تو چاره اي به جز خودت ندارم

نرو بمون كنارم

اخه ترانه هام همش بهونتو ميگيرن

اگه بري همه كهنه ميشن بي تو ميميرن

اگه بري چشام رو پشت جاده جا ميذارم

اگه بري خود بارون ميشم برات ميبارم

 

 

یک مرد برای یک زن باید همیشه و

 

در هر حالتی تکیه گاهی مطمئن و آرامش بخش باشه....

همین که هستی

همین که لا بلای کلماتم

نَفَس میکشی

راه میروی

در آغوشم میگیری

همین که پناه ِ واژه هایم شده ای

همین که سایه ات هست

همین که کلماتم از بی "تو"یی

یتیم نشده اند

کافی‌ست برای یک عمر آرامش ؛

 

باش!

عاشقت خواهم ماند...

بی آن که بدانی دوستت خواهم داشت...

بی آن که بگویم درد دل خواهم گفت...

بی هیچ گمانی گوش خواهم داد...

بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست،

بی آن که حس کنی...

در تو ذوب خواهم شد،

بی هیچ حرارتی...

اینگونه شاید احساسم نمیرد...!

 

هنُوزَمــــــــ مُنتظرم

  هنوزَمـــــــــ دوسِت دارم

 

چرا حس مي كنم هستي كنارم

چرا اين رفتنو باور ندارم

چرا گم مي كنم روزو و شبامو

چرا حس ميكنم داري هوامو

چرا هستي ميون خوابو رويا

چرا پر ميشي تو حرم نفسهام

دارم نفس نفس نبودنت رو كم ميارم

ميخواي بري تورو به اين ترانه ميسپارم

ولي نرو نرو بمون

نرو كه جز تو چاره اي به جز خودت ندارم

نرو بمون كنارم

اخه ترانه هام همش بهونتو ميگيرن

اگه بري همه كهنه ميشن بي تو ميميرن

اگه بري چشام رو پشت جاده جا ميذارم

اگه بري خود بارون ميشم برات ميبارم

 

 

 

 

قدم قدم فاصلتو ازم بگیر
اشاره کن فقط بهم بگو بمیر
اشاره کن به ثانیه
به لحظه اومدنت
به عطر خوب بودنت بوی تنت بوی تنت
من از تاریکی شبهای فردا سوز میترسم
از این تنهایی تکراری هر روز میترسم 
من از شب سایه های پشت هر دیوار میترسم
از این تخریب و فرسایش از این آوار میترسم
بدون تو نمیمیرم فقط با مرگ درگیرم
بدون مرهم دستات یه زخم کهنه و پیرم
نمیتونم نمیمیرم فقط با مرگ درگیرم 
نمیمونم میدونم از این تکرار دلگیرم
بدون برق چشمات از شب و فانوس میترسم 
از اینکه کم شی از خوابم از این کابوس میترسم
نمیتونم نمیمیرم فقط با مرگ درگیرم
نمیمونم میدونم از این تکرار دلگیرم

 

 

دَســــتــــ هــــایــَـــم

 

 

خــالـــی اَنـــد

 

 

جـایِ خــالــی دَســــتـِـــ تــو را

 

 

هــــیـــــچ کــَــســ

 

 

بــَــرایــَــم پــُــرنــمـــی کــــنــد

 

 

راســــتــــ مــــی گـــُـفــتــــ

 

شـــــامــــلو:

 

 

” دَســـــتـــِـــ خـالـی را

 

 

بـایــَـــد بــَـــر ســَـر

 

کــــوبــیـــد!

گفته بودی برایت چیزی بنویسم

چیزی نمی نویسم !

چشم هایم را که بخوانی

برای ســـــــــــال ها از تو نوشتن کافی است . . .



خاطره یعنی
گذشته ها، نگذشته ...

بغلم را

به هیچکس نمی دهم 

                                          می خواهم مال تو باشد فقط . . .

 

 

نمیخواهم بگویم دوستت دارم!

. 

. 

. 

میخواهم بدانی دوستت دارم!

 

 

 

خداوندا به من کمک کن تا عشق او را برای همیشه حفظ کنم

خداوندا به من کمک کن تا عاشقانه ترین نگاه ها را در چشمانش بریزم و

لطیف ترین کلمات را نثار قلب مهربانش کنم

خداوندا به من کمک کن تا در معبد عشق او بهترین و

شیرین ترین دعاگر باشم

خداوندا به من کمک کن تا سرود عشق را به هنگام

طلوع آفتاب هر بامداد بر لبانش جاری سازم

آواز عشق را در گوشش سر دهم

خداوندا بگذار او نیز مرا همچون بتی در معبد عشق

بگذارد و پذیرا شود

 


 

 
 

به جان قاصدک ها سوگند

تا آخرین پروانه عاشقت می مانم

 

 

 

گل من !

 

همیــــــــــــــــــشه اونـــــــی که تو خیــــالته ....

بی خیالتـــــــــــــــه

امروز را مهمـانــم باش ...

به یــک فــنــجـان قــهــوه ی ٺــلــخ

وقٺــش رسیده طـعــمِ دنـیـایٺ را بـدانی !...


 

عشـــق من نبینم دلت بگیره

غصه هایت برایم

غم هایت برایم

دل مشغولی هایت هم برایم

تو فقط بخند و لبخند بزن

بگذار تا زیبایی و خوب بودنت را ببینم

وجودت را از خوبیها حس کنم

 دوستت دارم و دلتنگتمــ

قانون و سوگند نامه ی ما:

دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم  

عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است 

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

 

 

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.

عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست

تعداد صفحات : 25